آنکه صورت زیبا را دوست دارد و فریفتۀ رخسار زیبا است، صورت پرست، برای مثال حسن معنی هر که دارد مردم چشم من است / چشم من چون خانۀ آیینه صورت باز نیست (صائب - لغت نامه - صورت باز)
آنکه صورت زیبا را دوست دارد و فریفتۀ رخسار زیبا است، صورت پرست، برای مِثال حسن معنی هر که دارد مردم چشم من است / چشم من چون خانۀ آیینه صورت باز نیست (صائب - لغت نامه - صورت باز)
دباغ و کسی که چرم میسازد. (ناظم الاطباء). چرم سازنده. سازندۀ چرم. آنکه ساختن چرم داند و تواند. آنکس که از پوست چرم سازد. چرمگر. آنکس که پوست حیوانات را دباغی کند. رجوع به چرمسازی و چرمگر شود
دباغ و کسی که چرم میسازد. (ناظم الاطباء). چرم سازنده. سازندۀ چرم. آنکه ساختن چرم داند و تواند. آنکس که از پوست چرم سازد. چرمگر. آنکس که پوست حیوانات را دباغی کند. رجوع به چرمسازی و چرمگر شود
پرده دار. حاجب. در اطراف شاه (بزمان ساسانیان) درباریانی بودند دارای القاب و مناصب عالیه از قبیل دربذ یا رئیس دربار، تگربذ که منصب او شبیه گراندمتر دربار بود، شخص دیگری اندیمان کاران سردار (یا سالار) یعنی حاجب بزرگ و رئیس تشریفات لقب داشت، و پرده دار را خرم باش میگفتند. (ایران در زمان ساسانیان کریستن سن چ 2 ص 417)
پرده دار. حاجب. در اطراف شاه (بزمان ساسانیان) درباریانی بودند دارای القاب و مناصب عالیه از قبیل دربذ یا رئیس دربار، تگربذ که منصب او شبیه گراندمتر دربار بود، شخص دیگری اندیمان کاران سردار (یا سالار) یعنی حاجب بزرگ و رئیس تشریفات لقب داشت، و پرده دار را خرم باش میگفتند. (ایران در زمان ساسانیان کریستن سن چ 2 ص 417)
چیزی که تمام وا نباشد چون مژۀ چشم و غنچه، (آنندراج)، نیم لا، (یادداشت مؤلف)، نیم گشاده، چشم نیم خفته، (ناظم الاطباء)، آنچه که نه کاملاً باز و نه کاملاً بسته بود، (فرهنگ فارسی معین) : مخمور سر به گوشۀ بالین نهاده لیک می می تراود از مژۀ نیم باز او، طالب (از آنندراج)
چیزی که تمام وا نباشد چون مژۀ چشم و غنچه، (آنندراج)، نیم لا، (یادداشت مؤلف)، نیم گشاده، چشم نیم خفته، (ناظم الاطباء)، آنچه که نه کاملاً باز و نه کاملاً بسته بود، (فرهنگ فارسی معین) : مخمور سر به گوشۀ بالین نهاده لیک می می تراود از مژۀ نیم باز او، طالب (از آنندراج)
دهی است از دهستان نیمبلوک بخش قاین شهرستان بیرجند. واقع در 92هزارگزی شمال باختری قاین و 11 هزارگزی جنوب باختری راه شوسۀ عمومی قاین به گناباد با 216 تن سکنه. آب آن از قنات و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
دهی است از دهستان نیمبلوک بخش قاین شهرستان بیرجند. واقع در 92هزارگزی شمال باختری قاین و 11 هزارگزی جنوب باختری راه شوسۀ عمومی قاین به گناباد با 216 تن سکنه. آب آن از قنات و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
درم بارنده. بارندۀ درم. درم ریز، کنایه از بسیاربخشش و سخی: در بزم درم باری و دینارفشانیست در رزم مبارزشکر و شیرشکاریست. فرخی. - ابر درم بار، ابر که باران آن درم بود. - ، بسیار سخی، بسیار بخشنده: میر همه میران، پسر خسرو ایران بواحمدبن محمود آن ابر درم بار. فرخی
درم بارنده. بارندۀ درم. درم ریز، کنایه از بسیاربخشش و سخی: در بزم درم باری و دینارفشانیست در رزم مبارزشکر و شیرشکاریست. فرخی. - ابر درم بار، ابر که باران آن درم بود. - ، بسیار سخی، بسیار بخشنده: میر همه میران، پسر خسرو ایران بواحمدبِن ْ محمود آن ابر درم بار. فرخی
شخصی که روزانه اشکال مختلفه ساخته مجلسی را گرم دارد، مانند شب بازان که شبها این عمل کنند. عمل او را صورت بازی و در هندی بهروپ خوانند. (آنندراج) ، آنچه صورت و شکل را منعکس سازدهمچون آینه: نکند رو سوی او هیچکس از خودبینان خصم اگر آینه کردار شود صورت باز. واله هروی (از آنندراج). حسن معنی هرکه دارد مردم چشم منست چشم من چون خانه آئینه صورت باز نیست. صائب (از آنندراج). هرچه در دل پرتو اندازد ظهوری میکند گر بمعنی بنگری آئینه صورت باز نیست. محمدقلی سلیم (از آنندراج). و رجوع به صورت بازی شود
شخصی که روزانه اشکال مختلفه ساخته مجلسی را گرم دارد، مانند شب بازان که شبها این عمل کنند. عمل او را صورت بازی و در هندی بهروپ خوانند. (آنندراج) ، آنچه صورت و شکل را منعکس سازدهمچون آینه: نکند رو سوی او هیچکس از خودبینان خصم اگر آینه کردار شود صورت باز. واله هروی (از آنندراج). حسن معنی هرکه دارد مردم چشم منست چشم من چون خانه آئینه صورت باز نیست. صائب (از آنندراج). هرچه در دل پرتو اندازد ظهوری میکند گر بمعنی بنگری آئینه صورت باز نیست. محمدقلی سلیم (از آنندراج). و رجوع به صورت بازی شود
گرگ باز و گرگ بازی. در کاشان متعارف است که گرگ را سر میدهند و مردم از پیش او میگریزند: چندانکه باز یوسف مشغول ترکتاز است در خاطر زلیخا غوغای گرگ باز است. میرزا طاهر وحید (آنندراج)
گرگ باز و گرگ بازی. در کاشان متعارف است که گرگ را سر میدهند و مردم از پیش او میگریزند: چندانکه باز یوسف مشغول ترکتاز است در خاطر زلیخا غوغای گرگ باز است. میرزا طاهر وحید (آنندراج)